مختلف جالب

بوسه بر آب! (شاهکار عکاس انگلیسی)

 

ارک هانکاکس، یک لحظه باور نکردنی را شکار کرده است. یک مرغ عشق آنقدر به تصویر خود در آب زل می زند که سرانجام شیفته آن می شود.روزنامه دیلی تلگراف نوشته است که او برای گرفتن این عکس یک ماه تمام در نقطه مقابل این منطقه که محل گذر مرغان نغمه سری از این جنس است به کمین نشسته تا سرانجام به این تصاویر دست پیدا کرده است.

وبلاگ طلایی

بوسه بر آب!




 

 

سه شنبه 13 تير 1391 23:0 |- اکبری -|

غذا خوردن مورچه!

 
 

 آندینا لطفی از اندونزی توانست با ثبت این تصویر زیبا از کش‌ و قوس بدن مورچه برای دست‌یابی به غذا، جایزه بهترین تصویر آماتوری از طبیعت و حیات ‌وحش را در رقابت‌های عکاسی نشنال‌ جئوگرافیک 2011 از آن خود کند.

وبلاگ طلایی

سه شنبه 13 تير 1391 22:59 |- اکبری -|

کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید (( می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه میتوانم برای زندگی به انجا بروم)).
خداوند پاسخ داد از میان بسیاری از فرشتگا ن من یکی را برای تو در نظر گرفته ام .
او در انتظار تو است و از تو نگهداری میکند.
اما کودک هنوز مطمئن نبود که می خواهد برود یا نه.
کودک گفت: اینجا در بهشت من هیچ کاری جز خندیدن واواز خواندن ندارم و اینها برای شادی من کافی است.
خداوند لبخند زد: فرشته تو برایت اواز خواهد خواندو هر روز به تو لبخند خواهد زد تو عشق او را احساس خواهی کرد.
خداوند او را نوازش کرد وگفت که فرشته تو زیباترین وشیرین ترین واژه هایی را که ممکن است بشنوی در گوش تو زمزمه خواهد کرد. وبا دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی.
کودک با ناراحتی گفت :وقتی می خواهم با شما صحبت کنم چه کنم؟
خداوند برای این سوال هم پاسخی داشت :فرشته ات دستهایت را کنار هم می گذاردو به تو یاد می دهد چگونه دعا کنی.
کودک سرش را برگرداند وپرسید :شنیده ام در زمین انسان های بد هم زندگی می کنند.
چه کسی از من محافظت میکند؟
فرشته ات از تو محافظت می کند حتی اگر به قیمت جانش تمام شود.
کودک با نگرانی ادامه داد:اما من همیشه به این دلیل که دیگر نمی توانم شما را ببینم ناراحت خواهم بود
خداوند لبخند زد و گفت فرشته ات همیشه درباره من با تو صحبت خواهد کرد و به تو راه بازگشت نزد مرا خواهد آموخت گرچه من همواره در کنار تو خواهم بود
در آن هنگام بهشت آرام بود اما صداهایی از زمین شنیده می شد . کودک می دانست که باید به زودی سفرش را اغاز کند.
او به آرامی یک سوال دیگر از خداوندپرسید:خدا

یا اگر باید همین الان بروم لطفا نام فرشته ام را بگویید.
خداوند شانه او را نوازش کرد و پاسخ داد :نام فرشته ات اهمییتی ندارد به راحتی می
توانی او را مادر صدا کنی..
دو شنبه 12 تير 1391 21:32 |- اکبری -|

 

 

 
 

در انتظار نشسته ام

چون خاك تشنه در پيشواز ابر

سكوت چشمهايم

افق را مي كاود

و ترنم لبهايم تكرار مي كند نامش را

كدورت غبار سالهاي انتظار

سپيد كرده است سياهي گیسوان شكيبايي مرا

نه در افق نشانه اي

نه قاصدك را بهانه اي

ومن عبور مي كنم سالهاي انتظار را

در آستانه ي دروازه ي حضور، يعقوب وار

در انتظار بوي پيراهني كه مرا به خويش باز آورد

 

«هزاران عقاب

وجود دارند که مثل عقاب به دنیا می آیند، مثل مرغ زندگی می کنند،

حسرت عقاب ها را می خورند و در نهایت مثل یک مرغ می میرند.»

داستانش و در ادامه مطلب بخونید

جرعه‌ای درکشـــیدم و گشتم .............. فارغ از رنج عقـل و محنت و هوش
چون به هوش آمدم یکی دیدم .............. مابقی را ، همــه خطــوط و نقوش
ناگهان در صــوامــــــع ملکـوت .............. این حدیثم سروش گفت، به گوش

که یکی هست و هیچ نیست جز او
... وحــــــده لاالـــــــــــ

ه الاهـــــــــــو

فرانکل روانشناس اتریشی می گوید :

این رنج و درد نیست که باعث ناراحتی و اندوه ما می شود بلکه فقدان معنا در زندگی باعث

ناراحتی ماست او می گوید ، بشر برای یافتن معنا درزندگی یا باید خلاقیت و نو آوری و

سازنده گی کند و یا باید در زیبائی های طبیعت غوطه ور شود یعنی به عالم هنر پناه ببرد و

اگر به خاطر محرومیت نمی تواند هیچ یک از این دو کار را انجام بدهد می تواند مانند زندانیان

با پذیرفتن درد و رنج به زندگی خود معنا بدهد .


ℭoη†iηuê
یک شنبه 11 تير 1391 23:19 |- اکبری -|

ϰ-†нêmê§

صفحه قبل 1 ... 4 5 6 7 8 ... 9 صفحه بعد