ديشب را تا صبح بدنبالت گشتم
لابه لاي تمام خاطرات گذشته...
تمام خوبهايم را ورق زدم...
لحظه به لحظه اش را...
رد پايت همه جا جاريست...
اما...
دوباره تکرار داستان هميشگي
نبود تو و انتظار من...!!!
امروز را هم دوباره دنبالت مي گردم......مثل همه روزهاي نبودت!!!
امروز هم سراغت را از تمام برگ ها مي گيرم...!
شايد
برگي را از قلم انداخته باشم
وقتی صدایش می کنی، نمی شنود
وقتی به دنبالش می روی، نمی بیند
وقتی دوستش داری، به فکرت نیست
اما...
وقتی می شنود که دیگر صدایت گرفته
وقتی می بیند که خسته در راه افتاده ای
وقتی به فکرت هست، که دیگر نیســـــــــتی
حال دنیا را بپرسیدم من از فرزانه ای! گفت یا باد است یا خواب است یا افسانه ای ، گفتمش احوال عمرم را بگو تا عمر چیست؟ گفت یا برق است یا شمع است یا پروانه ای! گفتمش آنانکه میبینی بر او دل بسته اند ، گفت یا کورند یا مستند یا دیوانه ای.
جوانی نزد شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی آمد و گفت سه قفل در
زندگی ام وجود دارد و سه کلید از شما می خواهم.
قفل اول اینست که دوست دارم یک ازدواج سالم داشته باشم.
قفل دوم اینکه دوست دارم کارم برکت داشته باشد.
قفل سوم اینکه دوست دارم عاقبت بخیر شوم.
شیخ نخودکی فرمود برای قفل اول، نمازت را اول وقت بخوان. برای قفل
دوم نمازت را اول وقت بخوان. و برای قفل سوم نمازت را اول وقت بخوان.
جوان عرض کرد: سه قفل با یک کلید؟؟!
شیخ نخودکی فرمود نماز اول وقت شاه کلید است!
دانشجویی به استادش گفت:استاد! اگر شما خدا را به من نشان بدهید عبادتش می کنم و تا وقتی خدا را نبینم او را عبادت نمی کنم.
استاد به انتهای کلاس رفت و به آن دانشجو گفت: آیا مرا می بینی؟
دانشجو پاسخ داد: نه استاد! وقتی پشت من به شما باشد مسلما شما را نمی بینم.
استاد کنار او رفت و نگاهی به او کرد و گفت:
تا وقتی به خدا پشت کرده باشی هرگز او را نخواهی دید.
داستان کوتاه
موشی درخانه تله موش دید، به مرغ وگوسفندو گاو خبردادهمه گفتند: تله موش مشکل توست بما ربطی ندارد.
ماری درتله افتاد و زن خانه راگزید، ازمرغ برایش سوپ درست کردند، گوسفندرابر ای عیادت کنندگان سربریدند؛ گاو را بر ای مراسم ترحیم کشتند و تمام این مدت موش درسوراخ دیوار مینگریست ومیگریست ...
هی با خود فکر می کنم ، چگونه است که ما ، در این سر دنیا ، عرق می ریزیم و وضع مان این است و آنها ، در آن سر دنیا ،
عرق می خورند و وضع شان آن است! ... نمی دانم ، مشکل در نوع عرق است یا در نوع ریختن و خوردن
دکتر شریعتی
کسی بی خبر آمد،مرا دست خودم داد
کسی مثل خودم غم ،کسی مثل خودم شاد
کسی مثل پرستو در اندیشه ی پرواز
کسی بسته و آزاد اسیر قفسی باز
کسی خنده کسی غم کسی شادی و ماتم
کسی ساده کسی صاف کسی در هم و برهم
کسی پر ز ترانه کسی مثل خودم لال
کسی سرخ و رسیده کسی سبز و کسی کال
کسی مثل تو ای دوست! مرا یک شبه رویاند
کسی مرثیه آورد برای دل من خواند
من از خواب پریدم،شدم یک غزل زرد
و یک شاعر غمگین مرا زمزمه می کرد
به تو از تو می نویسم
به تو که رفیق و یاری
به تو که خوشبو ترین گل
توی دامن بهاری
به تو که مرهم زخمی
مثل یک چشمه ی روشن
مثل گل بوسه ی یاسی
پر لذت شکفتن
ای که دستات پل قصه اس
رو به سوی شهر پرواز
شعر شرم صد شقایق
روی گونه ات کرده آواز
توی این سکوت مسموم
تویی بهترین ترانه
برای از عشق نوشتن
تویی بهترین بهانه
قـــبـــول حـــق بـــاشـــد ســـجـــده ی بـــنـــدگـــی اتـــــــــ ؛
مــیــشـــود بـــرای بـــی قـــراری دلــــــم دعــــا کـــنـــی؟
دلا یاران عاشق زود رفتند
از این وادی همه خشنود رفتند
من و تو مثل یک مرداب ماندیم
خوشا آنان که مثل رود رفتند
مرا بالیست از پرواز مانده
قدم هایست در آغاز مانده
شهیدان دستهایم را بگیرید
منم همراه از ره باز مانده ...
بہ سلامتی شیر . . . ! ! !
شیر و رفقاش نشستہ بودن و خوش میگذروندن . . .
بین صحبت شیرہ نگاهی بہ ساعتش میندازہ و میگہ :
آُہ . . . اُہ . . . ! ساعت 11 شدہ !
باید برم ! خانم خونہ منتظرہ !
گاوہ پوزخندی میزنہ و میگہ : زن ذلیلو نیگا !
ادعاتم میشہ سلطان جنگلی !
شیر لبخند تلخی میزنہ و میگہ :
توی خونہ یہ شیر منتظرمہ ! نہ یہ گاوی مثـل تــو . . . ! ! !
₪₪₪₪₪₪₪₪₪₪₪₪₪₪₪₪₪₪₪₪₪₪₪₪₪₪₪₪₪₪₪₪₪₪₪₪
مادر ای معنی ایثار تو گل باغ خدایی
توی روزگار غربت با غم دل آشنایی
مینویسم ازسرخط مادر ای معنی بودن
مینویسم تا همیشه توئی لایق ستودن
آسمانی پر از ستاره، دشتی پر از گل
مادرم:
درمیان دست هایت عشق پیدامیشود/زیر باران نگاهت نسترن وا می شود
باعبور واژه هاازگوشه ی لبهای تو/مهربانی های قلبت خوب معنامی شود
هر چه دادم به او حلالش باد
غیر از آن دل
که مفت بخشیدم!
دل من كودكی سبكسر بود
خود ندانم چگونه رامش كرد
او كه می گفت دوستت دارم
پس چرا زهر غم بجامش كرد!
فروغ فرخزاد
تو گفتی که پرنده ها را دوست داری
اما آن ها را داخل قفس نگه داشتی
تو گفتی که ماهی ها را دوست داری
اما تو آن ها را سرخ کردی
تو گفتی که گل ها را دوست داری
و تو آن ها را چیدی
پس هنگامی که گفتی مرا دوست داری
من شروع کردم به ترسیدن!
ژاک پرور
هی این بغض های فرو خورده
از گلویم بیرون نمی زنند
می ترسم ........
عاقبت
فرو بریزد
چیزی شبیه....تو
و رود شود
و دور شود
و دودمانم را ....
هی فرو میخورم مثل دود
که از سیر ششهایم
به لبم میرسد
به لبم رسیده حالا این همه بغض
جان می شود
رسیدن و کندنش فرقی نمیکند
کنار لبم
(مریم اسدی)
نگاه متـفاوت یک فرانـسوی به آسـمان آبـی
توماس لامادیو هنرمند فرانسوی، درک خیال انگیزی از معماری شهری و محیط زیست اطراف ما دارد. او آسمان خالی مابین ساختمان های موجود را یک بوم خالی نقاشی تصور کرده و در آن فضا تصاویر و اشکالی را خلق کرده که در نوع خود جالب و شاید هم خنده دار باشد.
شجاع باش
حتی اگر نیستی وانمود کن که هستی
هیچکس نمی تواند تفاوت بین این دو را تشخیص دهد . . .
(جکسن براون)
چه دوستم داشته باشی و چه از من متنفر باشی
در هر صورت بهم لطف میکنی
چون اگه دوستم داشته باشی تو قلبت هستم
و اگه ازم متنفر باشی تو ذهنتم
(شکسپیر)
دنیا را بغل گرفتیم گفتند امن است
هیچ کاری با ما ندارد..
خوابمان برد
بیدار شدیم دیدیم
آبستن تمام دردهایش شده ایم.
حسین پناهی
دنياي عجيبي است کسي که تو را دوست دارد تو دوستش نداري و کسي که تو دوستش داري او تو را دوست ندارد وکسي را هم که تو دوستش داري و او نيز تو را دوست دارد به رسم دين و آيين به هم نميرسيد دکتر علي شريعتي
وقتی کسی را دور انداختیم
دیگر نباید سعی کنیم اشتباهاتش را تشریح کنیم ،
و وقتی دنبال چراهای اشتباهات او می رویم که . . .
هنوز او را کاملا دور نینداخته باشیم...!
"اوریانا فالاچی"
کتاب : زندگی ، جنگ و دیگر هیچ
*اشکي براي شوق شوقي براي درس درسي براي ميز ميزي براي کار کاري براي نان ناني براي تخت تختي براي خواب خوابي براي مرگ مرگي براي سنگ سنگي براي ياد يادي براي اشک . . . اين است مفهوم زندگي
زمان می گذرد و در انتهای راه می فهمی چقدر حرف نگفته در دل باقی ماند
حرفهایی که می توانست راهی به سوی عشق باشد
حرفهای ناتمامی که در کوچه های بن بست زندگی اسیرند
ناگهان لحظه غربت می رسد و تو در میابی که چقدر زود دیر شده
به تکاپو می افتی ... در غربت بیابان، در کوچ شبانه پرستوها
در لحظه وصال موج و ساحل دنبال عشق می گردی.
دیر شده خیلی دیر
گیله مرد میگفت : قبل از تولد و برای بدنیا اومدن ؛ خودمون رو در دریایی از آب قرار میدیم
بعد از تولد و برای زندگی، در اقیانوسی از هوا
و با مردن ، در میان خروارها خاک ...
امیدوارم این چرخه رو با آتش تکمیل نکنیم.
خدایا پناه بر تو از این دنیای پر از هوا
خدایا در این سفر پر بلا ، آب و باد و خاک را تحمل کرده ام ؛ از آتش به تو پناه می برم .
خدایا من یک مسافرم ...
ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخره حسنه و قنا عذاب النار
ϰ-†нêmê§ |