مختلف جالب

 

 آ…آ…  آ…آهای س س سبز ی های ت ا …تا  تازه دارم.
 تازه و خوشمزه… آی خانه‌دار آی بچّه‌دار، زنبیل را بردار و بیار .

 

خریداری آمد و گفت: آ… آ…آ…آها ی پیرمرد س س سبزی
 دسته چند می می می فروشی؟ پیرمرد که ناراحت شده بود یقه‌ی مرد خریدار را گرفت و
 گفت : پدرسوخته! تو داری ادای مرا در  می‌آوری؟ دعوای آنها بالا گرفت. مردم آ نها را از هم جدا کردند مأمورها
 که در بازار مشغول گشت زدن بودند هردوی آنها را به کلا نتری بردند آ نها از هم شکا
 یت کردند و با پرونده وارد دادگاه شدند قاضی از آنها خواست تا موضوع دعوا را تعریف
 کنند. وقتی فهمید هر دوی آنها لکنت زبان دارند عصبانی شد و گفت: پدر سوخته‌ها! بی‌ادب‌ها!
 دارید ادای مرا در می آورید؟! هر دوی شما محکوم به زندان می‌شوید. آنها وارد زندان
 شدند. مرد جوان‌تر گفت: عجب اشتباهی کردم! سر کو چه‌ی ما سبزی فروش بود. کاش از او
 می‌گرفتم. دیگری گفت: ای کاش پایم می‌شکست امروز به بازار نمی‌آمدم، الان چکار کنم؟
 بیچاره شدم! هرکدام برای خودشان حرف می‌زدند تو باعث شدی دیگری می‌گفت من باعث
 نشده‌ام تو خودت باعث شدی بگو نگوی آ نها ادامه داشت تا این که یکی از آ نها سرش
 درد گرفت و گفت: آقا این قدر حرف نزن سرم درد گرفت، می خواهم بخوابم. چند سا عتی
 خوابید. در خواب گر یه‌اش گرفت و صدای گر یه‌اش بلند شد. مرد دیگر دلش سوخت و او
 را بیدار کرد. گفت: چرا در خواب گریه می کردی؟ دیگری جواب داد: نمی دانم. ـ دلم
 برایت سوخت، شما را از خواب بیدار کردم، راستی سر شما بهتر شد؟

 

ـ‌آره.

 

ـ‌راستی بچه‌ی کجا هستید؟

 

ـ‌تو چکار به من داری؟ من خیلی از تو خو شم می آید  از من سوال می‌پرسی؟

 

ـ‌حالا چرا ناراحت شدی؟ اتفاقیه که افتاده شما مقصّر یا من.
 اگر از من بپر سید به شما جواب می دهم.

 

ـ باشه. اول به من بگو شما کی هستید؟

 

ـ من حسین علی هستم و دو بچّه دارم؛ یک پسر و  دیگری دختر. خا نم من هم خانه‌دار است راستیشما
 اهل کدام محلّه‌اید؟

 

ـ درزی محله.

 

ـ درزی محله، محله پدری شما است یا محل خودتان است؟

 

ـ محل زندگی پدر ما بود و من هم محل زندگی پدرم زندگی می‌کنم.

 

برای آن مرد خیلی عجیب بود. با خودش می‌گفت محل پدر من و او
 یکی است  نام پدرمان هم یکی است!

 

ـ راستی حسین علی نام مادر شما چیست؟

 

ـ ذلیخا

 

ـ الان آنها  چکار
 می‌کنند؟

 

ـ از هم جدا شده‌اند.

 

ـ شما چند ساله بودی که پدر و مادرتان از هم جدا شدند؟

 

ـ مادر من قبلِ ازدواج به برادرم گفت می‌خواهم شما دو تا را
 بفر وشم. شما مانع ازدواج من شدید. تا این قدر را خبر دارم.

 

الان من دنبال آن برادر دیگری هستم و هر جا می کردم پیدایش
 نمی کنم. راستی شما خودتان را به من معر فی نکردید.

 

ـ من امیرعلی هستم نام پدرم عباس‌علی است.

 

ـ محل زندگی شما کجاست؟ نام مادرت چیست؟

 

ـ محل زندگی خودم سوادکوه است و نام مادرم ذلیخا.

 

این دو برادر تازه همدیگر را پیدا کردند آنها از یک پدر و مادر
 بودند. شکا یتشان را از همدیگر پس گرفتند و با هم به خوبی و خو شی در محلّ پدری
 زندگی خودشان ادامه دادند.

 

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





یک شنبه 1 ارديبهشت 1392 10:7 |- اکبری -|

ϰ-†нêmê§