مختلف جالب

گیله مرد میگفت : قبل از تولد و برای بدنیا اومدن ؛ خودمون رو در دریایی از آب  قرار میدیم

بعد از تولد و برای زندگی، در اقیانوسی از هوا

و با مردن ، در میان خروارها خاک ...

امیدوارم این چرخه رو با آتش تکمیل نکنیم.

خدایا پناه بر تو از این دنیای پر از هوا

خدایا در این سفر پر بلا ، آب و باد و خاک را تحمل کرده ام ؛ از آتش به تو پناه می برم .

خدایا من یک مسافرم ...

ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخره حسنه و قنا عذاب النار


ℭoη†iηuê
چهار شنبه 4 ارديبهشت 1392 22:33 |- اکبری -|

یاد بگیر ، قدر هر چیزی را که داری بدانی،

قبل از آنکه روزگار به تو یادآوری کند که:

می بایست قدر چیزی را که داشتی، میدانستی ...

چهار شنبه 4 ارديبهشت 1392 22:22 |- اکبری -|

هیچ لیوانی در زندگی خالی نیست ،

حتی نیمه پر هم نیستند ؛

وقتی چشمها جور دیگر می بینند .

وقتی دوست همه جا حضور دارد،

وقتی لطفش همه جا را پر کرده

آری ...  چشمها را باید شست ...

بیایید لیوانها را به کناری بگذاریم ، وقتی دریای رحمتش را کرانه نیست ...

الحمد لله رب العالمین ...

جملات زیبا گیله مرد


ℭoη†iηuê
چهار شنبه 4 ارديبهشت 1392 22:17 |- اکبری -|

هیچ گاه برای آغاز دیر نیست ، همین بس که به خود بگویم این بار کار ناتمام را ، پایان می دهم . ارد بزرگ

به من بگو قبل از آمدن به این دنیا کجا بودی؟ تا بگویم بعد از مرگ کجا می‌روی . شوپنهاور


ℭoη†iηuê
چهار شنبه 4 ارديبهشت 1392 22:7 |- اکبری -|

چقدرعجیبه......

تا وقتی مریض نشدی کسی برات گل نمیاره......!!!!

تافریاد نزنی کسی به طرفت برنمیگرده.....!!!!!

تاگریه نکنی کسی نوازشت نمیکنه......!!!!!

تاقصدرفتن نکنی کسی به دیدنت نمیاد......!!!!!

تافراموش نکنی کسی بهت نمیگه دوستت دارم......!!!!!

وتاوقتی نمیری کسی تورو نمیبخشه......!!!!!!!

چهار شنبه 4 ارديبهشت 1392 22:3 |- اکبری -|

 

درروزگاران قدیم پیرمرد و پیرزنی در یک روستا با هم زندگی
 می‌کردند. مخارج زندگی آنها از طریق کشاورزی پیش می‌رفت.  وقتی سبزیها بزرگ می‌شدند آنها  را می‌چیدند و به خانه می‌بردند.  پیرزن سبزی‌ها را دسته می‌کرد و پیرمرد برای
 فروش آنها را به بازار  می‌برد. سبزی‌ها
 راروی کیسه می‌گذاشت و با لکنت زبان داد می زد:


ℭoη†iηuê
یک شنبه 1 ارديبهشت 1392 10:7 |- اکبری -|

 

 

 

 
جمعه 30 فروردين 1392 23:48 |- اکبری -|

 

این روزها که هنوز نیستـنت را به هوای دوباره داشتنت


 


 


ثانیه شماری میکنم ..


 



ساکتم .. حرف نمیزنم


 


 


 

نه که چیزی برای گفتن نباشد . . . نه


 


 


 

به این سکوت پیله کرده ام . . .


 


 


نه که ندانم چه بگویم . . . نـــه!!


 


 


 


این روزها من از همیشه پر تر از حرفــم!


 



از همیشه بیشتر گفتنی ها دارم . . .


 



ولی من ماندم و یک عـــــــالمه ناگفته هایِ ناشنیده .. 


 


 


 


 

حرفهایم را جمع میکنم میگذارمشان گوشه ای روشن،




میان دلــــــم!


 


 


 


میگذارمشان یک گوشه ی دلم و آنها را هر روز گردگیری میکنم


 


 


و یادشان می اُفتم و


 


 


خلاصه آنقدر نگهداریشان میکنم . . .




تا روزی که تو بیایی !.!.!





روزی که تو باشی و بخواهی برایت حرف بزنم!
جمعه 30 فروردين 1392 23:42 |- اکبری -|


 


 

جمعه 30 فروردين 1392 23:41 |- اکبری -|

یا امام رضا (ع) ؛


 


 چند روزیست ظرف نباتمان خالی است



 و چای میخورم و حسرت خراسان را . .





Emam Reza YazdFun com 1 عکس های بسیار زیبا از حرم امام رضا (ع)

جمعه 30 فروردين 1392 23:3 |- اکبری -|

ϰ-†нêmê§

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 9 صفحه بعد